کد خبر: ۸۳۳۳
۱۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰

خاطرات تلخ و شیرین سیم‌پیچ قدیمی محله عبادی

محمد لوکیان می‌گوید: وقتی کار سیم‌پیچی تمام شد، برای اینکه لاکی که برای عایق‌بندی استفاده شده بود، زودتر خشک شود، گرمش کردم که همان گرما باعث آتش‌گرفتن موتور شد.

میانه کوچه رضوی‌ها، مغازه سیم‌پیچی آقای لوکیان به چشم می‌خورد. ویترین پر از ابزار آلات و انواع موتور و وسایل برقی است که از فنی‌بودن صاحب آن حکایت دارد.

محمد لوکیان بیش از سی‌سال است در همین مغازه به تعمیر انواع موتور و وسایل برقی می‌پردازد، از موتور انواع کولر‌های آبی که بیشترین قسمت کارش را شامل می‌شود، تا موتور آسیاب و تنور برقی و انواع بالابر. او در این گفتگو به ما درباره کارش می‌گوید.


از شاگردی تا تعمیر موتور

مغازه آفتاب‌گیر است. ظهر که نزدیک می‌شود، کم‌کم روشنایی آفتاب به درون مغازه نیمه‌تاریک می‌خزد و آنجا را کمی روشن می‌کند. صاحب‌مغازه حدود شش‌دهه قبل در محله‌ای معروف به هشت‌آباد و کوچه حاج‌رجب به دنیا آمد. بعداز گرفتن مدرک سیکل به سفارش برادر بزرگ‌تر در مغازه سیم‌پیچی یکی از دوستان برادر به شاگردی رفت.

او می‌گوید: زیاد اهل درس و مدرسه نبودم. سوم راهنمایی را که تمام کردم، برادرم من را برای شاگردی به مغازه سیم‌پیچی نزدیک چهارراه زرینه فرستاد. تا قبل از آن اصلا از این شغل اطلاعی نداشتم و فقط اسمش را شنیده بودم. تا شش‌ماه اول کارم پادویی بود و آب و جاروکردن مغازه.

در همان مدت فهمیدم به‌جز موتور کولر که بیشترین دلیل مراجعه مشتری‌ها بود، در تابستان موتور بالابر آسانسورها، موتور آسیاب‌ها، نوار نقاله در دامداری‌ها و مرغداری‌ها و... ازجمله موتور‌هایی است که برای تعمیر به مغازه استادکارم، آقای طوسی، آورده می‌شود.

وقتی موتور آتش گرفت

از لوکیان درباره تجربه اولین کاری که به دستش سپرده شد، می‌پرسیم. می‌گوید: اولی را که یادم نیست، اما یک روز استادکار نبود و موتور سنگینی برای تعمیر آورده بودند. مشتری عجله داشت؛ من هم که فکر می‌کردم کاربلد شده‌ام، خودم تعمیر موتور را دست گرفتم. وقتی کار سیم‌پیچی تمام شد، برای اینکه لاکی که برای عایق‌بندی استفاده شده بود، زودتر خشک شود، گرمش کردم که همان گرما باعث آتش‌گرفتن موتور شد.

او از کار‌های اورژانسی هم می‌گوید که در این حرفه کم نیست؛ «چند وقت قبل، بنده خدایی موتور دستگاه نقاله‌دان مرغداری‌اش را آورده بود و می‌خواست هر‌چه سریع‌تر درستش کنم. می‌گفت اگر غذا دیر به مرغ‌ها برسد، عصبی می‌شوند و ممکن است به جان هم بیفتند و یکدیگر را زخمی و خونی کنند. وجود خون و مرغ زخمی، یک مرغداری را به آشوب می‌کشد که دیگر نمی‌توان جمعش کرد. این کار‌ها استثناست. اگر مشتری این نوع کار را برایم برایم بیاورد، در نظرم اولویت دارد تا موتور کولر یا دستگاهی که اگر دیرتر هم آماده شود، آب از آب تکان نمی‌خورد.»

آقا محمد ادامه می‌دهد: شب عاشورای سه‌چهار سال پیش، سر شب بود که موتور یک نانوایی را برایم آوردند، در‌حالی‌که دو روز عاشورا و تاسوعا را من اصلا کار نمی‌کنم. اما برای راه‌اندازی کار مردم و بی‌نان‌نماندن اهالی آن محله قبول کردم. آن شب تا سپیده سحر، تعمیر موتور را دست گرفتم، در‌حالی‌که صاحب کار بیرون مغازه تا خود صبح در ماشین در‌انتظار نشسته بود.

ارسال نظر